استاد فو و متعصب یونیکس

پس متعصبی در طریقت یونیکس، که از خرد استاد فو در طریقت بزرگ شنیده بود، برای تعلیم نزد استاد آمد. استاد فو به او گفت «وقتی شیخ تامسون یونیکس را ابداع کرد، آن را توان ادراکش نبود. پس ادراک را که یافت، دیگر در راه ابداع آن قدم نگذاشت. آن گاه که شیخ مک‌ایلروی پایپ…

حکایت تام نایت و ماشین لیسپ

آورده‌اند که باری تام نایت از معبری می‌گذشت. مریدی را دید که ماشین لیسپی را باری روشن و باری خاموش می‌کند. نایت نزد مرید رفت و گفت این چه کار است که با ماشین کنی؟ مرید گفت خاموش و روشن کنم پس فلان نقصان ماشین بر طرف شود. نایت را عجب آمد از کار مرید.…

فرشته کتاب فروش

دیگر به آسمان فکر نمی‌کند. روزی که پرهایش را بریدند و از آسمان بیرونش کردند فکر می‌کرد همه چیز تمام شده است.صدها سال روی یک صخره کوچک در میان دریایی پرتلاتم زانو زد و گریست. آخر کسی که هزاران و هزاران سال در آسمان زندگی کرده را با زمین چه کار؟ بالاخره اما دریا را…

از روزنه در

از روزنه در شب و روز بیرون را می‌پاید. بچه‌ها را می‌بیند که از جلوی درش عبور می‌کنند (یعنی سریعتر از جلوی در او عبور می‌کنند؟ یا همه پله‌ها را با همین سرعت پایین می‌روند؟). زوج جوانی هستند که هر روز رأس ساعت هشت صبح دست در دست هم از پله‌ها پایین می‌روند و رأس…

آهن گنده

چراغ‌های اتاق مین‌فریم کار نمی‌کنند. من انتظارش را از قبل داشتم. چراغ قوه‌ام را در می‌آورم و شروع می‌کنم نگاهی به دور  و بر انداختن. همه چیز اینجا پوشیده از لایه ضخیمی از گرد و خاک است. من در راهروهای بین ده‌ها ردیف قفسه‌هایی راه می‌روم که بخش عمده ماشین را تشکیل می‌دهند. هیچ وقت…

یک مرگ حماسی

خیلی زور دارد آدم این قدر الکی بمیرد. ملت به هزار شکل قهرمانانه می‌میرند. یکی را اژدها کباب می‌کند. یکی توی یک مغاک بی‌پایان می‌افتد. یکی را معشوقه‌اش می‌خورد. آن یکی از نفس گاو نر آسمانی می‌میرد. من حتی به کشته شدن به دست گله گرگ‌های خارپشت هم راضی بودم. اما قسمت من در نهایت…

تبعیدی

در حاشیه گورستان است که وحشت وجودت را فرا می گیرد. به خود می گویی چرا، باید کسی به انتخاب خود در چنین بیغوله ای زندگی کند. ولی تو حتی همین حق انتخاب را هم نداشته ای. به پای خودت به این ویرانه آمده ای، اما همواره وجود اجباری را تو را مانند نیروی فیزیکی…

ساختمان شیشه ای و ساختمان سقف گرد

  در دو گوشه ی این سرزمین پر هیاهو، دو تا ساختمان هست؛ یکی آجری و خیلی بزرگ با یک سقف گرد گنده، آن یکی یک ساختمان شیشه ای نسبتاً کوچک. قلب های این سرزمین اما در این دو ساختمان می تپد.  گروهی از مردم وقتی صدای داد و فریاد از بلند گوهای ساختمان سقف…

کتری اعظم

هیچ کس درست و حسابی نمی‌دونه که کتری اعظم از کجا اومده، ولی تا جایی که در خاطره‌ها هست، کتری اعظم همیشه بوده. کتری اعظم می‌تونه چهل تا مرد تشنه را چایی لیوانی بده. در بعضی روایات دیگه هفتاد و دو مرد اومده (روایات توجه زیادی به خانوما ندارن)، ولی عدد چهل منطقی‌تر به نظر…

پیشگو

رنال گفت «جدی می‌گم، مرد. نود و هشت درصد جاها پوشش درجه یک داره. تازه شیش ماهم دسترسی رایگان داری به دیتابیس پیش‌گویی‌ها. منبع بهتر از این گیرت نمیاد.» روآن جواب داد «گفتم نیاز ندارم. گورتو گم کن. اون موقع‌ها که توی کوچه پس کوچه‌ها کارت شارژ آتیش رد و بدل می‌کردی بیشتر ازت خوشم…